برای اینکه ذهنم رو دور کنم از این موضوع بیاین یکم غیبت کنیم
کلا گفته بودم من همسران دوستای میم و دوست دخترهاشون
کلا ارتباط صمیمانهای ندارم
یعنی حرف مشترکی با هیچ کدوم ندارم
یادتون پارسال یه مسافرت رفتیم با دوست میم و پارتنرش؟
از همون ابتدا با توجه به توضیحاتی که میم داده بود من از اون خانم خوشم نیومد ولی پدرام رو میشناختم از نظرم ادم بدی نبود و کلا از نظر من ادم بدبختی به معنای اینکه احساس خوشبختی نداره!
یعنی نکه با یه گاردی رفته باشم
وقتی با یکی ارزش مشترک نداشته باشم حرفی برای گفتن و رفاقت باقی نمیمونه
ماجرای سفر رو هم اینجا نوشتم اون خانم همکاری خاصی توی سفر نداشت
یعنی میگن هرچی میمون زشت تر اداش بیشتر بود به معنای واقعی
حس ملکهها رو گرفته بود دست به سیاه وسفید نمیزد حالا کار خاصی هم ما تو سفرمون نداشتیم که
غذا رو یا از بیرون میگرفتیم یا اقایون کباب درست میکردن
تنها کاری ما داشتیم شستن لیوان و استکانها بود چایی دم کردن(که بیشتر اوقات اقایون انجام میدادن) همین واقعا کار خاصی نداشتیم
سفره پهن کردن و برداشتن و خرید و..... هم اقایون انجام میدادن
حتی یه شب هوس همبرگر خونگی کردم من میم رفت پیدا کرد اومد سرخ کرد واسمون یعنی اصلا اشپزی و کارای خونه مسالهای زنانهای نبود برای ما
نذاشت من پای گاز بایستم
بعد همون چند ساعت اول سفر که برای صبحانه اون خانم کمکی نکرد
و ... دوستهای میم همیشه یه احترام ویژهای برای من قائلن
اخه من نه اهل شوخی جلف با اقایونم نه اصلا باهاشون دست میدم
نه خوشم میاد از این مدل رفتارهای سبک سرانه نه اینکه از حد و حدود رابطم خارج میشم
برای من اون ادم هرکی میخواد باشه مهم نیست مهم اینه دوست میمه همین برای من در همون حد میمونه! نه بیشتر
این دوست میم بخاطر اینکه بخشی از زندگیش رو تو بندر ما گذرونده و دومادشون با خان داداش من دوسته
و.... کلی خاطره داشت تعریف میکرد از بندرمون و کلا فرهنگمون ... و کلا عشق بندر ماست این ادم
توی این مکالمات هم که منو مخاطب قرار میداد خاطره تعریف میکرد و... من به رسم ادب شنونده خوبی بودم
گفتم که خیلی مراقبم توی ارتباطات فیزیکیم وپوششم با دوستای میم
نهایتا روسری نپوشم اصلا به خودشون و نگاهشون اعتمادی ندارم برای پوششم
معذبم راحت نیستم
و اینم کلا مراقبم
البته با همه اینطوریم جز خونوادم
بعد خلاصه این دوست میم هنوزم برای من احترام زیادی قائل اصلا هر جا بریم و باشیم خیلی احترام میذاره
همه اعتراض این بنده خدا و میم هم این بود که اقا چرا تو همش سرپایی داری کار میکنی
یه دقیقه بشین
همیشه اخر همه میمومدم سر سفره چون درگیر کاری بودم مربوط به وعده غذاییمون
من اصلا متوجه برخی تعارفات نمیشم یعنی درگیر این نیستم میم چرا به من تعارف نکردی فلان جا
چرا حواست به من نبود و....
هیچ وقت نشده اینو بهش بگم
چون بنده خدا همیشه اولویتش در این موارد منم
بعدم غذاست دیگه مهمونی که نرفتیم گشنمون هست میخوریم دیگه میل نداریم هم نمیخوریم
بعد سفر دوسه بار رفتیم بیرون
این خانم مداوما شوخی دستی با میم میکرد
و کلا شوخیهای ناجور کلامیو حتی بعد سفر اومد میم رو فالو کرد!
درصورتی که من تمایلی برای گرفتن شماره و فالو کردنش نداشتم!
خلاصه دیگه بعدش این دوست میم ایشون نیاورد همیشه میرفتیم بیرون زیاد قبل سفر ما سه تایی زیاد میرفتیم توی اون سفر اولین دیدار من و پارتنرش بود!
ولی بعد این سفر میگفت داریم کات میکنیم و کلا مساله داریم و....
و یه جورایی هم سه تامون باهم رفتیم من و اون و میم
بعد دیشب میم گفتش که یه روز دوستش گفته که
تو یکی از این دور همیها پدرام موقع غذا اول غذارو به من تعارف میکنه و قاشق چنگال میذاره تو بشقابم(من یادم نیست واقعا اصلا به این مسائل توجهی ندارم)
خانم بعد اون شب یه دعوایی درست میکنه و کلا میگه دیگه بااینا نریم بیرون! یعنی روی من حساس شده بوده! که چرا اول غذارو به موجا تعارف کردی
حالا انگار من گشنه مونده بودم پدرام بهم غذا نده میمبرم!
ایقد از این ماجرا خندیدیم دیشب
که کلاادمیکه خودش مشکل داره همه رو مشکل دار میبینه یجورایی جلو من سر هیچ موردی اعتماد به نفس نداشت
بعدم از بابت اینکه تو جمع دوستای میم من قابل احترام بودم و کلا از بابت اینکه اهل هیچ مسالهای نیستم و مرز دارم
برام احترام زیادی قائل بودن چون شبیه فرهنگ این شهر عمل نمیکنم و هم اینکه شبیه پارتنرهاشون نیستم نه از نظر پوششی نه ارتباطات فیزیکی نه حرف زدن و ارتباط کلامینه خوردن نوشیدنی و سیگار
تو هیچ مهمونی هم من اهل اب انگور اینا نیستم باهاشون
و جالب اینجاست بجایی اینکه پدرام حرفش اون خانم رو گوش کنه حذفش کرد از جمع وزندگیش البته البته این ربطی به ماجرای ما نداشت و خودشون مساله داشتن
ولی اگر میدونستم موضوع اینه واقعا با پدرام تنهایی نمیرفتیم بیرون بعد اون ماجرا
اینم بنده خدا تو یه حالت مستی طور اعتراف کرده بود و میم نمیتونه الان به روش بیاره نه من!
نه اصلا برای من مهم پیگیری این صحبتها
چون در هر صورت نه دنبال پارتنر کسیم نه کسی تو اون جمع به چشم من میاد جز میم
و به خودم اطمینان زیادی دارم دراین مورد مسئول افکار بقیه هم نیستم
خلاصه اینکه هر چی تو محتاط تر باشی و چارچوب دار تر توی رفتارات ادمهای مریض دنبال یه عیب میگردن توی رفتارت
اینم از غیبت ما