loading...

آن یکی خر داشت پالانش نبود...!

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت چون باید رفت.....

بازدید : 37
جمعه 2 اسفند 1403 زمان : 19:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آن یکی خر داشت  پالانش نبود...!

این جمله معجزه میکنه

به گمونم امسال اینو زیاد تکرار کردم!

از چه بحثهایی حرف زدن با چه ادمهایی نجاتم داد این جمله!

انرژی بحث کردن ندارم

حوصله ثابت کردم خودمو به ادمها ندارم

اشتباه کردم؟ حق با شماست!

شما درست میفرمایید

دیشب بعد مدتها مزه غذا رو یادم موند

اینقدر شرایط کشور بد شده که از غذا هم دیگه لذت نمیبریم!

دیشب با میم رفتیم بیرون بین گزینه‌هایی که داشتیم

به طور ناگهانی رفتیم یه ساندویچی قدیمی‌و ساندویچ خوردیم

اونقدر مزه وبوی کودکی میداد و مزه واقعا خوبی داشت که هر لقمه رو بو کردم بد خوردم

به میم میگم اوایل اشناییمون یادته؟ اداش درمیارم که وای نه من سیر شدم

یه لقمه میخورد سیر میشد واقعا کم غذا بود

الان به جایی رسیده اقا دو تا پرس غذا میخوره

یه دونه ساندویچ کمش بود دوتا گرفت

چطور پسر مردم را خراب کنید را بیاید از من یاد بگیرید!

امروز ورم صورتم کمتر

امروز ساعت 6 صبح بیدار شدم رفتم یه جایی

یه سوتی دادم که هرگز یادم نمیره بماند بین من و میم

شاهکارم اصن جدیدا در فراموش کاری دوتاییمون از هم داریم سبقت میگیریم

امشب قرار بود بریم مهمونی با میم که یکی از اقوام صاحب مجلس فوت شد کنسل شد

من خوشحال شدم دروغ چرا بابت کنسلی مهمونی رو میگم!

چون بین اینکه در این پی ام اس طوری درگیر مساله اقا من چی بپوشم بشم رو کم داشتم!

اصن یهو ظهر میگفتم خدایا منکه لباس ندارم اصلا! کم مونده بود خدا صاعقه بفرسته من و کمد و دراورها رو باهم بسوزونه

واقعا اینکه ما دخترا همیشه حس میکنیم لباس نداریم از کجا میاد؟

بخدا میخوام برم پیش فاطیما میگم لباس ندارم :(

ولی خوشحالم مهمونی کنسل شد:))))))

ولی جدیدا به فکر افتادم بعضی لباسهام رو تغییر کاربری بدم

باید از یه خیاط خوب کمک بگیرم

بعضی لباسهای خیلی خوشگلم گشاد شدن برام

یا مثلا بلندن باید یه تغییراتی اعمال کنم

بازدید : 12
چهارشنبه 30 بهمن 1403 زمان : 14:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آن یکی خر داشت  پالانش نبود...!

یه روز بیدار میشی میبینی زندگی روی سرت آوار شده

یه روز دیگه بیدار میشی میبینی همه چی آباد شده...

زندگی همینه

این جمله رو خیلی شنیدیم

وقتی عزیزی از دست می‌دیدیم بقیه میگن زندگی همینه

وقتی جدا میشی زندگی همینه

وقتی توی یه امتحان رد میشی زندگی همینه

وقتی اونی که دوست داری رو از دست میدی زندگی همینه

وقتی بدهکار میشی زندگی همینه

وقتی کارتو از دست میدی زندگی همینه

و ....

چرا وقتی خوشحالیم همه چی خوبه نمیگیم زندگی همینه؟

مگه غیر اینه که روزگار درسته آموزگار سخت گیر وبد اخلاقیه

اما منصفم هست!

روی همون خرابها دوباره آباد میشی

یکی از دوستام طی 6ماه گذشته کلی دادگاه و.... حرص خورد

بخاطر یه سرمایه گذاری هرچند سود کرده تو اون سرمایه گذاری

خونه خرید

ماشین فروخت

و...

الان بعد شش ماه همه چی دقیقا توی یه روز درست شد!

خونه فروش رفت

ماشین کاراش درست شد

گفتم فلانی؟

مسیر رو نگاه کردی از کجا به کجا اومدی؟

چقدر خوب شاهد بادقتی برای زندگیمون باشیم

من می‌دیدیم این مسائل باعث شد از چه جمعهای خودشو بکشه بیرون

چه ادمهایی رو خط زد

با کیا دم خور شد سر این مسائل

نخوای تغییر کنی بچسبی

زندگی به زور مجبورت میکنه!

وقتی داشتم براش شرح میدادم چشاش گرد

گاهی فقط باید شل کنیم همین!

برنامه ریزی‌هام کمی‌راکد مونده

دیروزم نوبت دکتر پوست داشتم این بار ساقی هم همراهم بود اونم مشاوره میخواست

دکتر تهش برگشته میگه دو تا رفیق این مدلی ندیدم

اصلا ساقی یه فازی از شخصیت منو روشن میکنه

که از اون سیس خشک و رسمی‌خانم مهندس طوری آروم و گوشه گیر

میشم یه نوجون شاد و پرانرژی و باحال و شوخ که همش تو کل کل

بعد ساقی باید ببینید

یه خانم معلم رسمی‌کت شلوار طوری رو تصور کنید

که دقیقا با من میشه همون تو اون مایه‌های نوجونی که گفتم

جلسه قبلی دکتر شمارم رو گرفت

یه سری مشاوره از من نیاز داشت تو حوزه شغلیم

دکتر تایپ من نیست!

خودشم اینو متوجه شده وواقعا قصدش همون مشاوره گرفتن بود نه چیز دیگه

قرار ساقی هم بوتاکس و نخ لیفت استفاده کنه

من هنوز تا هفته اینده کارای پوستیم طول میکشه بلکه بیشتر

دیشب ساعت حدود 9 کارام تموم شد از مطب زدم بیرون رفتم خریدای خونه

میم میگه خدایی با این صورت کبود پر از جای امپول

بدون ماسک میری خرید اصلا برات مهم نیست؟

میگم نه چقدر احتمال داره این آدمها قیانه من یادشون بمونه؟

اصن یادشون بمونه سالی چندبار قرار از اینجا رد شم؟

خدای اعتماد به سقف بودن دارید؟؟؟ دقیقا همون موقع خریدام تموم

میم وسط یه جلسه وقرار داد بود

نگران برگشتنم بود اون موقع شب

آژانس هم نبود یعنی باید منتظر میموندم

همین من که میگم حرف مردم مهم نیست اسنپ نگرفتم!

منتظر و معطل آژانس شدم

چون اینجا شهرستانه درو همسایه میگن فلانی از ماشین فلان پیاده شد!

تاجایی که بشه در حوزه اختیاراتم به این مردم دهن کجی میکنم برای لذت و ارامش خودم

اما یه جاهایی هم عقل ادم نمیذاره شاید پختگی و بالغی یعنی همین

بازدید : 31
دوشنبه 28 بهمن 1403 زمان : 0:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آن یکی خر داشت  پالانش نبود...!

دیشب دقیقا چند خونه اونورتر

یه جوون 18 ساله خودشو حلقه آویز کرد

صداها...

جیغها....

نگم

یه خانواده مرفه

افسردگی گاهی چقدر پنهانه

از فکر اینکه یه آدم پشت این دیواری که منم

خودشو کشته چقدر از حال هم بی خبریم

حالم از این زندگی گرفت...

چقدر ناتوانیم در نجات هم

هم خونه‌های اون پسر جوون پدر مادرش هم نتونستن به دادش برسن

معمولا خودکشی توی این سن یا بر اثر دعوا با پدر ومادر هست یا دوست دختر و ....

یا برای باج گیری از خانواده که متاسفانه ...

امروز تا تونستم زیر بارون راه رفتم و قدم زدم بی عجله بی تقصیر

با یه هنزفری و موسیقی

ریکاوری شدم

آشپزی کردم بعد چند روز

مارشمالو خریدم برای خودم

---

سعی میکنم این لحظات کوچیک رو زندگی کنم

ترکیب آمریکانو با مارشمالو رو تست کنید

---

توهم اینکه کی هستیم و چی هستیم

گاهی زندگیمون نابود میکنه

یه آدمهایی هستن که دلم میسوزه براشون

هیچی بدتر توی توهم زندگی کردن نیست

یه دوستی دارم همیشه میگه من استایل کردن رو دوست دارم عاشق استایل کردنم و....

باور کنید 99 درصد مواردی که دیدمش با یه شلوار و کت قدیمی‌بوده که حتی اتوشم نمیزنه

ولی همیشه میگه فلانی من در حال خریدم من به خاستگارم گفتم استایل کردن برای من اولویت

42 سالشه یه سفر خارجی نتونسته بره و عاشق سفر رفتن به خارج از ایران ایرانم نگشته !

هر خاستگاری میاد میگه باید منو ببری سفر خارجی

یا نمیدونم براش مهم برن فلان رستوران با خاستگارش

چرا اول رابطه هنوز هیچی مشخص نیست هزینه گزاف میذاری رو دست بنده خدا

سبک زندگی خودت این مدلی نیست که هر شب یا حداقل سالی یه بار از اون رستوران رد بشی

دلم میخواد بهش بگم رفیق وقتی 42 سالته تا حالا شغل درست حسابی نداشتی

درامد درست حسابی نداشتی

نتونستی خودت بری یه سفر خارجی

چرا همچین چیزی از رو مردای بیچاره میخوای؟

ولی دلم میسوزه که روزی که توهمش بیرون بیاد قرار چی سرش بیاد؟

خیلی بده خدایا مارو دچار توهم نکن

همیشه از این میترسم خود واقعیم نباشم یه تصور نادرستی از خودم داشته باشم

---

لاغرتر شدم فکر کنم چون تو عکسهای سفر یه روزمون همه اینو میگن که لاغرتر شدی

بازدید : 88
دوشنبه 28 بهمن 1403 زمان : 14:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آن یکی خر داشت  پالانش نبود...!

برای من 40 سالگی ارمغان کله خری‌هایی بود که از یه خط قرمزهای عرفی

و دینی و خانوادگی عبورم داد

که بابتش اصلا پشیمون نیستم!

اینکه همه‌ی جنبه‌های این دنیا رو تست کنی و لذت ببری یا نه بذاریش کنار خیلی خوبه

شاید همین کله خری‌های من سبک زندگی عادی یه نفر باشه ولی من همشون رو یبار تست کردم

هرچیزی که خوشایند نبوده که معمولا اکثرشون نبودن کنار گذاشته شدن

تغییرات احساسی و عاطفی

بی اهمیتی نظر مردم

این دوسه روزه به گشت و گذار و کار گذشت

اول پاشدیم در یک حرکت غیر حساب شده

روز بارونی با دوستام رفتیم بندر

که بسیار خوش گذشت

هرچند یخ زدیم و خیس شدیم هزاران عکس زیبا گرفتیم

شاید باورش سخت باشه رفتیم چایی و کیک خوردیم برگشتیم:))))))))

فرداش با ساقی رفتیم اطراف شهر کنار رودخونه تنهایی و خیلی لذت بردیم

سیگار لذت بخشی باهم کشیدیم و کلی حرف زدیم از زندگی پیشرفت

رابطه تا هرچیزی که دغدغمونه

ویژگی مثبت من و دوستام اینه غیبت کسی رو نمیکنیم صحبت ما فقط در مورد خودمون اینکه چطوری پیشرفت کنیم

معمولا هم بهم در این مورد کمک میکنیم

زخمهای صورتم خیلی زود خوب شد

و البته هنوز یکم تا نتایج مونده

و دوشنبه هم باید برم برای مزو پیش همین دکتر

اقای دکتر هم جویای احوال شد

که این موضوع بسی اقای میم رو رنج داد

من باید بخش عظیمی‌از صداقت و شفافیتم رو در این زمونه کم کنم

این هم از دستاوردهای 40 سالگی بوده دروغ تو زندگی من چندان جایی نداشته

اما خیلی چیزها لزومی‌نداره گفتنش

دستاورددیگه 40 سالگی برای من این بود پول حال ادمو خوب میکنه و نبودش حال ادمو بد!

اما اینکه ایا فرصت استفاده از اون پول داری؟ نمیدونی زندگی کی فرصتو ازت میگیره

پس همراه پول دراوردن سعی کردم یه لذت‌هایی و کار نکردن رو وارد زندگیم کنم

که میتونم بگم بهره وریم رو 100 درصد افزایش داد!و درامد رو صد البته

استخرها شروع به کار کردن مجدد

و دوباره قرار برم شنا وای که من عاشق شنا هستم و چقدر توی ریلکس شدنم نقش داشت امسال

رقص هم همینطور:)))))

برچسب ها
بازدید : 48
دوشنبه 21 بهمن 1403 زمان : 19:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آن یکی خر داشت  پالانش نبود...!

بخاطر آلودگی هوای خوزستان

من آلرژی شدیدی گرفتم شبیه همیشه نیست

یعنی نفس نمیتونم بکشم ریه‌هام سنگین نیست

هرچی هست سینوس‌هام درگیر شده

در حدی که روز جمعه 5 مین از ماشین پیاده شدم دم در مطب

همون تنفس هوا باعث واکنش الرژیک شد

امروز از دکترم نوبت انلاین گرفتم

اسپری بینی و دو نوع قرص دیگه داد و گفت قرص‌های همیشگی رو که

موقع الرژی میخوردی نخور:((((

صدام شبیه دراگون شده:(((((

اصلا نشد که دیگه از جمعه برم بیرون بااین هوای الوده و این وضعیت جسمی

فاطیما گفت عمه بیایم دنبالت بیارمت پیش خودم تا خوب شی؟

بچه 12 ساعت راه پاشی بیای منو ببری؟

من از ترس اینکه یک درصد حتی ویروس باشه

بیرون نرفتم کلاس رقصمم نرفتم

گفتم مربیم باردار به هر حال ممکن مریض شه

شاید یک درصد ویروس باشه هرچند امروزم دکترم تاکید کرد ویروس نیست!

دکتر زیبایی هم که پییشش میرم گفت که ممکن الرژی به انزیم باشه

ولی ویروس نیست علائمت

چون نه تب دارم با وضعیت عطسه‌های شدیدم

نه سردرد نه اینکه بدنم کوفته است

نه واکنش‌های فیزیکی دیگه

فقط وفقط عین الرژی‌های قبلیم هست

امیدوارم منجر به عفونت سینوس‌هام نشه

خلاصه اینکه منم سه روز درگیرم حتی در ساختمون باز نکردم که هوای خونه الوده تر بشه

میم میگه دقیقه به دقیقه صدات بد میشه

میدونم حالا خوبم بشم من تارهای صوتیم تا دو هفته بعدصدا دارگون میده:))))

تاثیر تراپی رفتن من همین بس

که میم مردی که در زندگیش تراپی نرفته بود و نمیپذیرفت تراپی رو و اینکه بره رازهای مگوی زندگیش به یک نفر بگه

الان نه تنها گاردی به تراپی نداره

بلکه راه و بی راه دوستاش و اطرافیانش رو به تراپی گرفتن تشویق میکنه

بهش میگم در این مورد اقا لول اپ کردی صد پله:)))))

از این دوروز تعطیلی استفاده کردم و سریال دیدم به ساعات زیاد خوابیدم

اصلا هم دنبال سریال‌های عمیق و معنا گرا و... نیستم توی این مورد

هر چند سریال امتیاز بالای 8 داره ولی ترجیحم اینه ذهنم رو درگیر نکنم میخوام استراحت کنم

یه

برچسب ها
بازدید : 88
شنبه 19 بهمن 1403 زمان : 15:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آن یکی خر داشت  پالانش نبود...!

*هیچ پیشرفتی بدون با احساس رضایت همراه نیست*

یه جمله از سریالی که شروع کردم:

از خوا بیدار شو و یه لیوان چای داغ بنوش غم دیروز رو آب میکنه!

رنگ لاک ژلم این سری طوسی شد:))))

به پیشنهاد ناخن کارم قرار یه سریال کره‌‌‌ای ببینم

که البته خیلی سرچ کردم و از هوش مصنوعی هم کمک گرفتم به نظر شبیه فیلمی‌هست که قبلا دیدم و دنبال یه فیلم

یا سریال شبیه اون بودم

برای تفریح و آرامش و رفع خستگی بعد کار:))))

ناخن کارم خانم خیلی جالبیه

یک خانم وکیل بوده که هیچ وقت از رشته اش راضی نبوده و بخاطر پدر مادرش حقوق خونده بوده

چون اونها هم وکیلهای معروفی بودن

و همیشه عاشق هنر بوده و میاد میره گرافیست میخونه

و الان یک ناخن کار باذوقه

هروقت تایم ناخن دارم از صحبت کردن باهاش لذت میبرم

در مورد برنامه‌های مالی و زندگیش صحبت میکنه

خونه‌‌‌ای که باعشق خودشو همسرش ساختن و طراحی کردن رو بهم نشون داد

بااینکه جابه جا شده ورفته یه ارایشگر دورتر

من همچنان میرم اونجا چون از مصاحبت باهاش لذت میبرم

بهم فیلم معرفی میکنیم ودر مورد فیلمها نقد وبررسی میکنیم

اون سری من گفتم رستگاری در شاوشنگ رو ببینه

زخم ابروهام تقریبا 80 درصدش خوب شده ولی خوب تا دوهفته باید صبر کنم که نتیجه واقعی خودشو نشون بده

امروزم که نوبت دکتر دارم برم پی ار پی

فعلا از خریدام کفش و کیف انجام شده

اینها روزمرگی‌ها و کارای زنونه بود که این یکسالی که وارد زندگیم شدن واقعا حس خوبی دارم بهشون

از کارهای شرکت بگم این مدت یه روزهای واقعا نفس گیر کارها سنگین بود یه روزهایی لایت و آرامش بخش

احساس میکنم تو ماه بهمن کلا کارها سبکتر از ماه دی و آذر بود

اگر اینطوری پیش بره شاید یه کار یا کلاس اموزشی به برنامه‌هام اضافه کردم

به نظرم رقص ایرونیم خوب شده و کلا بدنم نرمتر شده با وجودی که یه ترم رفتم اونم هفته‌‌‌ای یه جلسه:)))))

بازدید : 108
پنجشنبه 17 بهمن 1403 زمان : 15:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آن یکی خر داشت  پالانش نبود...!

ملت پارتنرهاشون اعتراض میکنن چرا به خودت نمیرسی

پارتنر من اعتراض داره چرا ایقد به خودت میرسی:))

بهش میگم والا من در نهایت یه حموم روزانه میرم نه روتین پوستی دارم نه فیشیال میرم

نه عمل جراحی کردم نه هوووچ

یه فیلر زدم پارسال که اونم دیروز رفتم انزیم زدم:))))))

میم با غیر نچرال بودن مشکل داره زیاد

حسودم هست چون نمیتونه پا به پای من این کارها رو انجام بده:)))))))

البته شوخی میکنم اینارو

دیروز که رفتم دکتر پوست

تصمیمم بر این شد که انزیم بزنم و فیلر گونه‌‌‌ای که پارسال زده بودم رو کلا حذف کنم

چون از اولم دوستش نداشتم من بااینکه صورتم غیر طبیعی بشه مخالفم اصلا تو اینه نمیتونم با خودم ارتباط برقرار کنم

بلوند کردن موهامم هم همین مساله روبرام ایجاد کرد

کل دنیا میگفتن بهت میاد وای فلان و بهمان

خود من؟

عین چی پشیمونم اونقدر رنگ رو رنگ کردم تا بلوند تبدیل به قهوه‌‌‌ای تیره شد اصلا دوست نداشتم بلوند بودن رو

چون پوست من روشن به نظرم زشت شده بودم موهای تیره بیشتر بهم میاد

امسال دوست دارم موهام مسی کنم ولی میترسم باز همون مشکل موهای بلوند راضی نبودنم پیش بیاد

اونقدر موهام خوب رنگ کرده بود رنگ کارم با مواد عالی که هیچ اسیبی ندید موهام ورنگش بسیار خوب بود

مشکل از من بود که دوست نداشتم بلوند بودن رو، رنگ موهام دودی خیلی روشن بود البته لایت‌های دودی روشن زمینه کار دودی تیره بود

قضیه فیلر زدنمم همین بود همه میگفتن خوب شدی و... نچراله

ولی من اصلا دوست نداشتم حتی عکس بگیرم از خودم

حس میکردم اون تغییرات رو از گونه‌های خیلی کات خوشم نمیاد

من خودم استخون گونه ام برجسته است

و کمی‌کات گونه داشتم این فیلر باعث شده بود بیشتر بشه که ترجیحم صورت ظریف بود تا لپی::))

برای تقویت پوست هم با مشاوره دکترم از پلاسما تراپی رسیدیم به پی ار پی که روش بهتری بود

حتی بهتر از مزوژل فعلا تا انزیمی‌که زده اثرش اصلیش رو بذاره میشه جمعه

دکتر برای جمعه بهم نوبت داد چون پروازی یه روزهای خاصی از ماه میاد اینجا

از دیشبم چقدر راحتم که باد لپام خالی شده :)))))

امروزم نوبت ناخن دارم خفه شدم از ناخنهای بلند

من ترجیحم ناخن کوتاهه البته من کاشت انجام ندادم تاالان ژلیش و لمینت میکنم فقط

این سری هم ژلیش بود که فرنچ زده بود واسم باید بلند میبود ناخنهام

که واقعا من خفه شدم تااین سه هفته گذشت

امروز میرم عین چی کوتاهشون میکنم یه ژلیش تیره انتخاب میکنم تا 20 اسفند که نوبت ناخنم واسه عید

چون ناخن کارم خیلی شلوغه مجبوریم دوماه قبل نوبت‌هارو فیکس کنیم

واقعا این کارای زنونه رو دوست دارم بااینکه اصلا از ارایشگاه خوشم نمیاد

ولی این یکساله که کارای این مدلی میکنم ماهی یبار واقعا حس خوبی میگیرم

یه بارونی ویک کت خریده بودم تو اف که دیروز رسید واقعا راضی بودم و شیک بودن

برای عید هنوز هیچ تصمیم خریدی ندارم

ولی کفش نیاز دارم شایدم رفتم بندر خرید کردم با فاطیما

در مورد کار هم که به شدت مشغولم

امروز باید خونه رو هم تمیز کنم

بازدید : 19
سه شنبه 15 بهمن 1403 زمان : 21:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آن یکی خر داشت  پالانش نبود...!

هرچی مناسب خوب وبد هست توی این ماه هست برای من

حداقل امسال که اینطوری بود

سالگرد بابا و داداش

از طرفی روز زن روز دوست دختر روز مرد ولنتاین

من با خرید کادوی الکی رابطه خوبی ندارم

ترجیحم اینه ببینم طرف مقابل واقعا به چی نیاز داره همون کادو بخرم

مثلا میم برای روز زن برای من ایرپاد و اپل واچ خرید فکر کنم تو صحبتهامون متوجه شده بود قسط خرید اینارو دارم

اپل واچم مال چند سال قبل بود همچنان ازش راضی بودم تا دیگه کار نکرد

بعد که با ادابتورش جدیده تست کردم متوجه شدم مشکل از ادابتور بوده

و الان با همون قدیمی‌همچنان دارم حال میکنم

منم برای میم ایرپاد خریدم که قصد خریدش رو داشت و یه سری چیز میز برا ماشین

چند وقته میخواد کفی‌های ماشین رو عوض کنه 5بعدی بخره

و... یه سری کارای دیگه واسه ماشین

منم کلا برای ولنتاین همه‌ی این موارد رو خرید کردم خیال خودمو راحت کردم

کدوم دختری به عشقش روز ولنتاین کفی ماشین کادو میده دختر؟به نام خدا موجا:)))))))

یه جا سوویچی خوشگل رنگ سبز پسته‌‌‌ای رنگ گوشیش پیدا کردم

اونم خریدم که حداقل یه چیزی از کادوها یکم لوکس باشه:))

اصن واسه تولدشم میخوام براش ست اچار بخرم:)))))) البته مزاح بود این مورد

من همیشه خودم به خودم کادو ولنتاین میدم که کادوی امسالم دو بخشی شده فردا هم نوبت دکتر دارم

برم ببینم برای پوستم چه کار غیرتهاجمی‌تقویتی میتونم انجام بدم احتمالا پلاسما تراپی کنم

یکیش فیبروز ابروهام بود که دیروز انجام شد البته نتیجه هنوز مشخص نیس تا دو هفته دیگه

بقول میم تو هیچ کاری نمیکنی که تغییراتش رو صورتت معلوم باشه که من حداقل متوجه بشم تغییر کردی:))))

دیشب بعد شام با میم با دوستمم قرار داشتم اونم همین حرفو زد که مشخص نیست:)))

درصورتی که من خودم فکر میکنم خیلی مشخص همش دعا میکنم کمرنگ بشه و معلوم نشه:))))چراایقد لباسهای امسال زشتن؟

اصلا میل به خرید ندارم

اونقدر لباسها زشت و بد قواره‌‌ان‌که میلی به داشتنشون ندارم اصلا

باید از لیست کارای درمانی بهمن و چکاپ فقط واکسن گارداسیل تیک خورد

چشم پزشک که نیستش ببینم چطور میتونم یه نوبت بگیرم برای اسفند نوبت سونو ازمایشم باید برای هفته اینده ببینم میشه برم

دیروز از صبح تا شب من اصلا خونه نبودم از 11 تا خود 11 شب 5 تا قرار داشتم:))))

قبل ناهار با ساقی

وقت ناهار با سیم سیم و خواهرش و ارایشگر

عصرونه با نادی

شام با میم

بعد شام با مریم

میم میگفت طوری که مشخص فکر کنم شبم خونه نمیای:)))

از تعطیلی دیروز نهایت استفاده رو کردم وفقط بین سانس قرار لباس عوض میکردم:))))

امسال به ورزش و میزان عضله سازیم نمره خوبی نمیدم

البته با وجود بیماری‌های اول سال و اضطراب

من اصلا همینکه الان اوکیم خداروشکر

ولی همزمان دیروز همه دوستام بخصوص میم با وجودی که تازه همدیگه رو دیده بودیم

میگفتن خیلی لاغر شدی باز

دارم سعی میکنم میزان مصرف غذام رو بالا ببرم حتی شده به زور

برچسب ها
بازدید : 37
شنبه 12 بهمن 1403 زمان : 16:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آن یکی خر داشت  پالانش نبود...!

هفته سخت سال رسید...

همون هفته‌‌‌ای که 26 سال ازش متنفر بودم

و الان سه سال به حد جنون رسیده تنفرم

سالگرد بابا و داداش

شنبه سالگرد بابا بود جمعه سالگرد داداش

امسال نرفتم خونه

تا روز قبلش که فاطیما پیشم بود

و روز سالگرد هم اصلا امادگی روحی و جسمی‌اینو نداشتم برم

همون روز پریود شدم و کل روز رو گریه میکردم و غروب میم به زور کشوند منو بیرون اونقدر سربه سرم گذاشت

و بام کل کل کرد تا تونست حالمو عوض کنه

میدونه در مواقع بی اشتها میشم شب قبلشم دوستم اومد منو برد بیرون که اصلا نتونستم شام بخورم

بنده خدا یه عالمه توت فرنگی خرید چند بسته گفت تو عاشق توت فرنگی هستی

غذا و البالو شاید نصف شب اشتهات باز شد

سرگرمی‌منو میم اینه وقتی مواقع خاص هست یا حوصلمون سررفته یه غذای جدیدش رو تست کنیم

غذایی که انتخاب میکنیم از روی شکل و اسم هست هرچی خاص و عجیب غریب سرگرمی‌ما بیشتر

بعد عین مستر تستر میشینیم تجذیه تحلیلش میکنیم تا هردو به امتیاز خوبی نرسیم نمیره تو لیست غذاهامون

تونست اونشب منو سرگرم کنه حواسمو پرت کنه

هم اشتهام باز شد یه پرس غذای کامل خوردم

میدونم این ماه برای دوتامون سخته سالگرد بابای میم هم این ماهه

مدیرم از استوری واتسپ متوجه سالگرد بابا شده بود خیلی ناراحت شد چرا مرخصی نگرفتم

و کلی بحث کرد سراین مورد

که متوجه تغییر رفتار من شده بوده روز جمعه و ناراحت بود چرابا اون شرایط روحی من کار کردم وبهم مرخصی اجباری داد

برای اخر هفته

که امروز خواهش تمنا کردم مرخصی نمیخوام من کار کنم بهترم تا بیکار باشم همون جمعه رو مرخصی باشم اوکی

فعلا کچ دار و مریض از پس این هفته دارم بر میام

میم هرهرشب چندساعتی تایم میذاره منو میبره بیرون

که نخوام خونه بمونم و حالم بد شه

امروز رفتم واکسن گارداسیل زدم دستم درد میکنه خیلی

ولی خوب دوستم که متخصص زنان هست میگه اچ پی وی داره خیلی همه گیر میشه

و برای خانمها باید این واکسن اولویت باشه چه پارتنر داشته باشید چه نداشته باشید

به هرصورت وقتی اپدیمی‌میشه باید واکسن رو بزنیم

خیلیم سخت گیر میاد

هنوز وقت نکردم که اون خریدای که برای خونه در نظر دارم انجام بدم اونقدرم همه چی گرون شد تو این دوماه

که پول رسما بی ارزش شد

دارم سعی میکنم ذهنمو از مساله سالگرد دور کنم ترجیح میدم این روزها تو همین روز مره بمونم

تازه دیروز تونستم کادو روز مرد رو به میم بدم وقت نمیشد

کیک درست کردم خیلی خوب شد هم خامه کشی هم تزیینش رو خیلی دوست داشت

از کادوهاش هم که خییلی خیلی خوشش اومد من ایرپاد خریدم براش البته چندتا خوشبو کننده برای ماشینش هم خریدم که خیلی دوست داشت.

اونم برای من اپل واچ و ایرپاد خرید برای روز زن

تیکه تیکه نوشتم نمیدونم چقدر پست بهم ربط داشت واقعا

بازدید : 67
شنبه 12 بهمن 1403 زمان : 16:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آن یکی خر داشت  پالانش نبود...!

خوب امروز رو خالی گذاشتم که فقط تفریح کنم

صبح ساعت 8ونیم بیدار شدم وبه لطف پیازداغ‌های اماده و گوشتی که دیشب گذاشته بودم یخچال

و یخش باز شده ولپه خیس خورده

خورشت قیمه ام رو در عرض 10 دقیقه بار گذاشتم

وتازه با فاطیما و میم هم گپ زدم البته اونا تماس گرفتن

راهی باشگاه شدم تا یازده

یازده که رسیدم خورشتم 90 درصد پختش کامل شده بود

و برنجم از شب قبل خیس کرده بودم

و برنجمم ابکشی کردم

و بچها تماس گرفتن باهم بریم تا بیرون

سیم سیم و خواهرش و نادی

کلاس رقص داشتیم ساعت 6ونیم

دیگه قرار شد تا 5 بیرون باشیم

من کیک شکلاتی خیس درست کردم و ساعت یک زدیم بیرون

رفتم خارج شهر کنار عشایر

خیلی خوش گذشت یه نمه بارون هم بود حال داد واقعا

دیگه 5 برگشتیم و من ظرفهام رو شستم

و خونه رو یکم مرتب کردم

و 6وربع هم رفتیم رقص خیلی کلا خود کلاس رقص منو شاد میکنه

و از اونجام موقع برگشتن من سر یه میدون پیاده شدم دیگه با بچها نرفتم

چون با میم قرار داشتیم تا هم اکنون هم دیگه بیرون بودیم ودور دور

حرف زدیم و‌هات چاکلت و دونات خوردیم

این هفته واقعا از تعطیلیم خوب استفاده کردم

دلم میخواد یه صبحانه بریم خارج شهر که خودمون درست کنیم

که بچها پایه‌‌ان‌ولی روزش مهمه براشون

کافه هست که به محل کار میم نزدیک و یه خونه قدیمی

صبحانه‌هاش خیلی خوبه اونجا رو هم دوست دارم برم ولی تنهایی

کلا صبحانه برای من خوشمزه ترین وعده است:))))))

دیگه تفریح و استراحت کافیه وباید برگردیم به روال کار و زندگی

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 8
  • بازدید کننده امروز : 9
  • باردید دیروز : 9
  • بازدید کننده دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 46
  • بازدید ماه : 22
  • بازدید سال : 819
  • بازدید کلی : 887
  • کدهای اختصاصی